امیر همایونامیر همایون، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

بزرگ مردان کوچک

امیر همایون ده ماهه

پسرک نازم می تونه با کمک میز و مبل و .... چند قدمی راه بره(٢٠/٥/٩٠) و میتونه مدت زیادی زیادی روی پاهای خودش بایسته(٢٧/٥/٩٠) و برای اولین با هم با ابتکار خودش با سطل راه رفت. پسرم توی این ماه عاشق آشپزخونه و وسایل اون شده و نصف وقتشو در حال بیرون ریختن کشوهای آشپزخونه س و اگه در یخچالو باز کنی به سرعت برق و باد خودشو میرسونه.   این تی هم از وقتی امیر همایون تونسته خودشو بهش برسونه یک روز هم صاف نبوده   شکار لحظه ها: امیر همایون داره یواشکی آشغال میخوره .... بقیه عکسها ادامه مطلب.......           ...
17 آذر 1390

انا لله و انا الیه راجعون

روز ٢٠ شهریور خواهر همسرم به رحمت خدا رفت. اونم روزی که تازه پسر کوچکش دانشگاه قبول شده شده بود. خیلی خیلی ناراحت شدم و دلم گرفت. خیلی خوب و مهربون بود. می دونم برای بچه هاش خیلی سخته. روحش شاد. لطفا هر کس این مطلب رو می خونه یک فاتحه برای شادی روح ان مرحوم بخونه. ممنون از همگی
6 مهر 1390

امیر همایون در نه ماهگی

عزیز دلم ٥ مرداد نه ماهه شدی. کارهایی که انجام میدیی خیلی بامزن. وقتی بیداری به تمام خونه  ٤ دست و پا سر میزنی .......     و هرچی رو که ببینی دست میگری بهش و می ایستی. چند ثانیه ای هم میتونی تنهایی بایستی. وقتی دستات رو میگرم تا تاتی تاتی کنی خیلی خوشحال میشی و چشمهات برق میزنن انگار میدونی که بزودی میتونی راه بری. بابا ماما رو خیلی خوب میگی. عاشق جارو برقی هستی و وقتی خونه رو جارو میکشم بدون سر و صدا دنبالم میای. پشت جارو برقی برات خیلی جالبه و با دقت به جایی که سیم ازش در میاد نگاه میکنی. خیلی دوست داری بری توی دستشویی و حموم  و اگه یک لحظه در باز باشه از فرصت استفاده میکنی و سریع چهار دست ...
9 شهريور 1390

نی نی شگفت انگیز من

علیرضا پسر شگفت انگیز من. اینجا با در جعبه نبات برای خودش نقاب بت من ساخته. البته اینجا 4 ساله اس.   امیر همایون واقعا" عاشق موسیقیه و اینجا هم در حال نواختن بلز داداششه. موسیقی های موتسارت هم خیلی آرومش میکنه.   اینجا هم داره فکر می کنه چطور بیاد بیرون ...
26 تير 1390

8 ماهگی امیر همایون شیطون

٥ تیر عزیز دلم امیر همایون ٨ ماهه شدی. توی ماه گذشته حسابی توانایی هات زیاد شدن و کلی شیطون شدی. عاشق سیم و تی و رفتن به سوراخ سمبه هایی هستی که توشون گیر می کنی و با گریه ازمون می خوای که نجاتت بدیم...    روی چها دست و پا هر جور نمایشی میدی فقط جلو نمیری اونم فکر میکنم به خاطر سرامیک کف خونه اس که خب معلومه چهار دست وپا رفتن سخته ولی خزیدن خیلی راحته. 22 خرداد هم از حالت چهار دست و پا تونستی بشینی.  تلاشت واسه نشستن خیلی دیدنیه و نمی دونی من و بابا و علیرضا چقدر تشویقت کردیم که بتونی اینکارو رو انجام بدی. بالاخره یک روز مونده به 8 ماهگی تصمیم گرفتی چهار دست وپا بری. الان که این مطلبو ...
19 تير 1390

علیرضا، اوقات فراغت و روزهای داغ و کشدار تابستان 90

علیرضای عزیزم مطمئنم وقتی  بزرگ بشی و اینجا رو بخونی برات خیلی جالبه که بدونی تابستون هفت سالگیت چکار میکردی. کلاس زبانو که مرتب از پارسال داری میری و خیلی هم دوست داری. البته یه مدت هم خسته شده بودی که بهت گفتم نمی خواد بری ولی بعد از 10 روز پشیمون شدی. کلاسای کانون ریاضی هم یه جلسه رفتی و ظاهرا"خیلی بهت خوش گذشته بود و گفتی میخوام برم. کلاس موسیقی هم به برنامه ات اضافه شده و از اون هم خیلی خوشت میاد. غیر از سه شنبه و پنجشبه بقیه روزهای هفته رو کلاس داری. ولی خدا رو شکر همه رو به میل خودت میری و گله وشکایتی نداری. .ولی ماشالله اصلا خسته نمی شی و دائم روی مبلها بالا و پائین میپری. فعلا" هم عشق بن تن رو داری و روزهای یکشنبه و سه شنبه که...
18 تير 1390